پارسال همین موقع ها بود که پست گذاشتم، شاید چند روزی جلوتر و شاید هم روز تولدم
پارسال همین موقع ها بود که پست گذاشتم، شاید چند روزی جلوتر و شاید هم روز تولدم
دل گرفتگی شدیدی دارم بالاخره از 22 سالگی هم رد شدم سالی که گذشت یکی از پر فراز و نشیب ترین سال های زندگیم بود، سالی که توش خیلی تغییرات داشتم،خیلی شکست ها خوردم و خیلی ناامیدی ها کشیدم، سالی که شروع افسردگی من شد و سالی که برنامه های آیندم از بین رفت، امسال بیشتر از هر سالی از خودم و زندگیم ناراضی ام ،برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت زیادی که همشون جلوی چشمم پر پر شدن. و اما 23 سالگی ،میتونم بگم اولین سال زندگیم هست که بدون هیچ برنامه و انگیزه ای شروع شد، هنوز نمیدونم زندگیم قراره کدوم سمتی بره یا روزگار چه برنامه ای داره، میشه گفت امسال مثل یه کشتی سکان شکسته ام که خودمو سپردم به جریان آب...
امروز که دارم این مطلب رو تایپ میکنم دوشنبه 2 تیر 1397 هستش، تو شهرستون یه کنج یه اتاق گرم نشستم و گفتم چیکار کنم! بنویسم
شاید نفرت کلمه سنگین با بار معنایی عمیقی باشه! اما خب تا حالا نشده از کسی یا چیزی متنفر باشید؟
این پست رو به عنوان یه دوست قرار میدم برای همه عزیزان! بو دور از هم مسئله مالی و مادی و دور از همه منافع شخصی و بر خلاف نظر همه مشاورین بی ارزش انتخاب رشته که تنها سعیشون اینه که شما رو به سمتی سوق بدن که بهش هیچ علاقه ای ندارید و صرفا میخوان با انجام این کار و قبولوندنتون تو دانشگاهی که فقط مقداری اسم داره پول توی جیبتون رو خالی کنن و باور کنید یا خیر براشون هیچ اهمیتی نداره که کجا و چجور قبول میشید،علاقه هاتون چیه و آیا اصلا میخواید وارد دانشگاه بشید یا خیر!!!
الان که این مطلب رو مینوسم در استانه ورود به سال چهارم دانشگاه هستم! پس بیشتر از هر کنکوری و پشت کنکوری بالا و پایین مسیر پیش روشون رو دیدم
پس بهتره اول از همه بحث رو به این صورت شروع کنم:
ادامه مطلب رو بخونین!
دانشگاه شهید مدنی
خب یکم راجع به خودم و کارایی که کردم و آتیش هایی که سوروندم میخوام بگم! اول از همه من کی هستم -_-
من سهیل بشارتی ،متولد 23 مرداد سال 1375 در اراک ،ساکن تهران ،اصلیت ترک هستم!از سن حدود پنج سالگی اراک رو ندیدم دوره دبستانم رو تو دبستان دلخواسته،راهنمایی رو تو شهدای آزادی ( لعنت به این مدرسه) و بخشی از دبیرستان رو تو دبیرستان فرهنگ و بخش دومش رو تو دبیرستان مردانی آذر 15 گذروندم و این شد که تا چشمی به هم زدم و خواستم بفهمم زندگی چیه دیدم یه دیپلم ریاضی دارم !البته ناگفته نماند که ریاضی واقعا جزو علایقم بود و برام شیرین بود و خیلی پیگیرش بودم! بعد اونم با مسئله جالبی آشنا شدم به اسم کنکور! و دست بر قضا از دانشگاهی قبول شدم به اسم شهید مدنی آذربایجان-تبریز(یماند که هر روز دارم لعن و نفرین میفرستم به اون آدمی که اسم شهر تبریز رو به آخر این دانشگاه اضافه کرد،این خراب شده حدود 40-50 کیلومتر با تبریز فاصله داره و در واقع در وسط بیابون های بی آب و علف تبریزه!)
الان که دارم مینویسم دانشجوی سال سوم رشته فیزیک این بیابونم و هیییییی ،بد نیست، میگذره دیگه،بماند که برق هر روز نوسان داره و اینترنت دو خط در میون نمیگیره و آبی که میخوریم یا سرطان میاره یا باعث تشکیل انواع و اقسام سنگ های نایاب و بعضا گرون قیمت تو همه جاهای بدنمون میشه -_- (رک بگم شک دارم زنده از اینجا فارق التحصیل بشم)
از مراحل و پروسه طولانی تحصیل و دریافت مدرک (که تو ایران ارزش هم نداره ) بگذریم میرسیم به چیزایی که بلدم!
هان خب ؟ منم یه خورده سوادی دارم دیگه!
اول از همه میشه گفت مهم ترین علاقه های من، همه تو زمینه 0 و 1 جا میشن،یه زندگی کامپیوتری و پویا که خب ازش راضی ام
برای اینکه نمیخوام صفحه اصلی خیلی شلوغ شه بقیه متن رو تو ادامه مطلب میزارم...(با زدن روی دکمه ادامه مطلب برید و بخونینش)
امروز 5 خرداد 1396 هست ، تو خوابگاه دانشگاه شهید مدنی نشستم دارم برای امتحان فردا میخونم، خیلی یهو دلم خواست یه بلاگ بسازم
کسایی که منو میشناسن میدونن که من مدیر هاست آوا هستم و کارم طراحی وب،ارائه خدمات هاست و دامنه بین المللی ، تهیه و تولید محتوا برای وبسایت ها و هر چی تو زمینه آنلاین هست،اما چرا بلاگ ؟اونم تو مجموعه میهن بلاگ! خب سوالی که هست اینه که من تا حالا حداقل 30 تا وب کاملا موفق راه انداختم حالا چرا باید بیام تو یه سیستم بلاگ دهی وبلاگ بسازم؟؟؟؟!!!!
خب جواب چیزیه به اسم نوستالژی!
آره نوستالژی!!!!
همون خاطره خب -__-
یادمه اولین باری که بلاگ زدم تو میهن بلاگ بود ! و حتی تم بلاگ رو مثل الان از تم دیزاینر گرفته بودم! یه قالب ساده با یکم ادیت کودکانه !
اما این همش نیست! اون بلاگ و اون برهه راه اندازیش جزو بهترین روز های زندگیم بود! خوب یادمه تابستون بود ! و سال دوم راهنمایی بودم ، یه تابستون خیلی گرم بود و یه سفر عالی که همون جا یکی از فامیلام که تقریبا هم سنم بود منو با پدیده بلاگ و بلاگ نویسی آشنا کرد
البته اون موقع زیاد با موضوعات و کد نویسی و سئو و بهینه سازی و موتور جستجو آشنا نبودیم! نمیدونستیم کپی رایت چیه یا گوگل پنالتی چه بلایی سر آدم میاره !
اما خب همون یه قدم کوچیک اونقدر منو جلو برد که الان عاشق کارم باشم و هر روز دنبال یاد گرفتن مسائل و نکات جدید !
حالا هدفم چیه ؟!!! خب الان دیگه مثل اون موقع بچه نیستم که فقط برای خالی نبودن عریضه و بدون هدف بلاگ زده باشم!(خالی بستم الان از اون موقع هم بد ترم ،هیچ هدفی هم ندارم ،صرفا هم این بلاگ زدم بتونم یه بخشی از حرفا و زندگیمو انعکاس بدم!همون بی هدفی خودمون )
خلاصه که دوستان و آشنایان و اقوام و عزیزان و فامیل و خوانندگان گرامی ... چیزهایی که تو این بلاگ قراره باشه ،صرفا دل نوشته ها و تراوشات ذهن کودکانه منه و امیدوارم کم و زیاد ،خوب و بد ،براتون جالب باشه و باعث آزارتون نشه
پ.ن1:خیلی ذوق کردم این ایموجی رو دیدم :
پ.ن2: به وبم هم سر بزنید http://www.hostava.ir
پ.ن3: اگر سوالی راجب طراحی و راه اندازی وب دارید فقط تو ایمیل بپرسید.
پ.ن4: تو زمان سختی از زندگیمم ، امیدوارم بعضی حرفام کسی رو ناراحت نکنه.
این شروعیست بر وبگاه دل نوشته ها