بلاگ شخصی

۹ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پارسال همین موقع ها بود که پست گذاشتم، شاید چند روزی جلوتر و شاید هم روز تولدم

الان که دارم دوباره مینویسم نفسای آخر 23 سالگیم هست 
پیش خودم  فکر میکنم و میگم 23 سال رو گذروندم، به همین سختی و زود گذری
23 سال فراز و نشیب
این سالی که گذشت سال واقعا سختی بود، از شروع یه کار جدید گرفته تا عشق و شکست عشقی!
اگر بخوام یه خلاصه از زندگیم از پست قبلی تا این پستم بگم باید بگم که نیمه دوم 98 خیلی معمولی بود، با افسردگی خلقی برام شروع شد و بعدش هم افتادم دنبال اینکه یه کار دیگه شروع کنم، هاست و دامنه دیگه سود دهی مناسبی نداره و من به جز چند تا مشتری شرکتی با کسی همکاری نمیکنم.
تقریبا آخرای مرداد بود که یه میز تعمیرات نرم افزاری گوشی تو یه مغازه توی خیابون شریعتی اجاره کردم، اولاش کار و درآمدش خوب بود و یه چند ماهی زندگیم راحت تر گذشت، تا اینکه آخر سال 98 شد و این ویروس چینی سایش اومد بالا سر ما و همه چیز به هم خورد، از تقریبا اسفند 98 تا امروز بازار اصلا وضعیت خوبی نداره، یه چسه درآمد داریم که فعلا باید به طور بخور نمیر باهاش بریم جلو.
شاید بشه گفت بهترین رخداد امسالم این بود که با کسی که از عید قبل میشناختمش وارد رابطه شدم، واقعا دوستش داشتم (دارم) و هنوزم نتونستم برای خودم تموم شدن اون رابطه کوتاه رو هضم کنم، از بعد اون داستان افسردگیم خیلی شدید تر و اخلاقم خیلی غیر قابل تحمل تر شده
کلا سال جالبی برای من نبود، هر چیزی که توی این سال از زندگیم به دست آوردم توی همین سال زندگیم هم از دست دادم، یه جور درجا زدن 
برای سال جدید زندگیم هنوز هدف واضحی ندارم، شاید فقط بخوام یکم بیشتر کار کنم، یکم بیشتر پول در بیارم و یکم کمتر با خودم ارتباط داشته باشم
کاش میشد این سال رو دیگه شروع نکنم
پ.ن: امیدوارم فردایی باشه که قدرت بودن توی اون فردا رو داشته باشم
  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

دل گرفتگی شدیدی دارم بالاخره از 22 سالگی هم رد شدم سالی که گذشت یکی از پر فراز و نشیب ترین سال های زندگیم بود، سالی که توش خیلی تغییرات داشتم،خیلی شکست ها خوردم و خیلی ناامیدی ها کشیدم، سالی که شروع افسردگی من شد و سالی که برنامه های آیندم از بین رفت، امسال بیشتر از هر سالی از خودم و زندگیم ناراضی ام ،برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت زیادی که همشون جلوی چشمم پر پر شدن. و اما 23 سالگی ،میتونم بگم اولین سال زندگیم هست که بدون هیچ برنامه و انگیزه ای شروع شد، هنوز نمیدونم زندگیم قراره کدوم سمتی بره یا روزگار چه برنامه ای داره، میشه گفت امسال مثل یه کشتی سکان شکسته ام که خودمو سپردم به جریان آب...

  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

مهاجرت

آخرین پست من پارسال همین موقع ها بود... یادمه که گفتم به خاطر گرونی دلار و به هم خوردگی بازار مجبور شدم خدمات هاست و دامنه رو متوقف کنم و تصمیم گرفتم دیگه از این مملکت برم
الان حدود8 ماه از جدی شدن تصمیمم و برنامه ریزی برای رفتن به آلمان میگذره، تو این مدت کارای زیادی کردم و کلی دردسر داشتم، ولی خب باز هم  ما ایرانی ها محکومیم به فنا :) با این اقتصاد شکوفامون اگر الان بخوایم بریم به آلمان باید حدود 130 میلیون تومان نقد به عنوان تمکن مالی با خودمون ببریم و خب مسلما من نتونستم این پول رو جور کنم:) الان که دارم این پست رو مینویسم جز معدود وقت های زندگیمه که هیچ هدفی رو نمیتونم توی ذهنم تصور کنم ، راستش رو بخواید حتی نمیتونم تصور کنم که تا 1399 زنده بمونم یا حتی بخوام که زنده بمونم.
 
  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

امروز که دارم این مطلب رو تایپ میکنم دوشنبه 2 تیر 1397 هستش، تو شهرستون یه کنج یه اتاق گرم نشستم و گفتم چیکار کنم! بنویسم

تقریبا یک سالی میشد که وبلاگ رو آپدیت نمیکردم، اما خب این یه سال رو کجا بودم و چیکار کردم؟
راستش سال گذشته برای من سال خیلی سختی بود، کار هاست آوا خوب پیش میرفت اما به خاطر یه مشکلی مجبور شدم بخشی از مجموعه رو تعطیل کنم
اوایل پاییز به جبران این مسئله تصمیم گرفتم واحد فروش سرور و سرور مجازی رو از خود هاستینگ جدا کنم که باعث بزرگتر شدن و بهبود کلی مجموعه شد
چند ماهی راضی بودم تا اینکه ... خب خودتون میدونین کار ما کار مستقیم با ارز یورو هست! از شانس منم یورو سر گذاشت به فلک! بعد چند ماه مقاومت جلوی این گرونی و کلی خرج بیخود برای حفظ مجموعه بالاخره دیدم که نگه داشتن این مجموعه فقط با گرون کردن سرویس ها شدنیه و با گرون تر شدن سرویس ها خب مشتری ها رفتن!نمیخوام بهشون ایراد بگیرم،خب اونا هم به هر حال حق دارن تصمیم بگیرن از کی و کجا و با چه قیمتی خدمات رو  تهیه کنن... اما چیزی که از مجموعه برای من موند فقط یه شکست و ضرر شد.
ولی تمام این اتفاقات  و فراز نشیب ها یه چیزی رو یادم داد! هیچ وقت وسط رودخونه نمیشه خونه ساخت! منظورم واضحه ، در واقع اقتصاد اونقدر متزلزله که نمیشه حتی ذره ای روش حساب کرد، هر لحظه ممکنه کسب  و کارتون زمین بخوره و خودتون بمونید و خرابه ی کارایی که کردید و زحمت هایی که کشیدید
اما خب همه این اتفاقات یه هدف جدید بهم داد، بالاخره تصمیم گرفتم تو این چند وقت هر چقدر میتونم رزومه جمع کنم، زبان یاد بگیرم و در اولین فرصت که شد دیگه بار و بندیلم رو جمع کنم
میدونین هر  جور حساب میکنم من دیگه نمیتونم تحمل کنم، توی دانشگاه من چند تا ایده داشتم، طرح هایی که اگر حمایت میشد شاید واقعا ایده های عالی بودن، اما خب مملکته دیگه! هر بار که ما طرحی ارائه دادیم نشد که دانشگاه  نصف بودجه رو کنسل نکنه و سر دادن نصف دیگه اشک از چشممون در نیاره ،حالا از دانشگاه که بگذریم کجای دنیا رو دیدین تو کمتر از هفته پولش چهل درصد ارزششو از دست بده! همین هم که باعث نابودی کسب و کار من شد و منو توی این تصمیم مصمم تر کرد 
الان بعد همه اتفاقات تنها چیزی که برام اهمیت داره رفتنه، این قضیه برام به یه هدف جدید و برنامه برای رفتن تبدیل شد
اگر کارا خوب پیش بره راجع به این پروسه و تصمیم و کارایی که کردم باز هم پست میزارم
  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

شاید نفرت کلمه سنگین با بار معنایی عمیقی باشه! اما خب تا حالا نشده از کسی یا چیزی متنفر باشید؟

شدنی نیست ۲۲ سال زندگی کنین و توی این سال ها از هیچ کس و چیزی متنفر نشده باشید
من خودم از خیلی کسا و خیلی چیزا متنفرم! من از اون هم کلاسی مغرور دانشگاهم متنفرم!من از او تخت کوچیک خوابگاه متنفرم! من از فلان محله تهران متنفرم! من از بیمارستان لولاگر متنفرم! 
اما خب در کل من حتی از خودم متنفرم!!! اره متنفرم به این معنی که حتی یک دقیقه نمیتونم خودم رو تحمل کنم:) 
حالا این که از چیه خودم متنفرم باز یه دنیایی داره! من از صدام، صورتم ، موهام ، بدنم ، گرایشاتم و در کل از هر چیزی که کاراکتر من رو میسازه متنفرم! 
 
 
  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

این پست رو به عنوان یه دوست قرار میدم برای همه عزیزان! بو دور از هم مسئله مالی و مادی و دور از  همه منافع شخصی و بر خلاف نظر همه مشاورین بی ارزش انتخاب رشته که تنها سعیشون اینه که شما رو به سمتی سوق بدن که بهش هیچ علاقه ای ندارید و صرفا میخوان با انجام این کار و قبولوندنتون تو دانشگاهی  که فقط مقداری اسم داره پول توی جیبتون رو خالی کنن و باور کنید یا خیر براشون هیچ اهمیتی نداره که کجا و چجور قبول میشید،علاقه هاتون چیه و آیا اصلا میخواید وارد دانشگاه بشید یا خیر!!!
الان که این مطلب رو مینوسم در استانه ورود به سال چهارم دانشگاه هستم! پس بیشتر از هر کنکوری و پشت کنکوری بالا و پایین مسیر پیش روشون رو دیدم
 پس بهتره اول از همه بحث رو به این صورت شروع کنم:

ادامه مطلب رو بخونین!

  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

دانشگاه شهید مدنی

دانشگاه شهید مدنی چیست و کجاست و چرا -_-
در فاصله یک ساعتی از جاده تبریز به مراغه و در میان بیابان های خشک و سوزان آذرشهر،در بین خرابه ها دانشگاهی بود به نام شهید مدنی آذربایجان
فلسفه خلقت این دانشگاه میان این بیابان نا معلوم است!اما از بارز ترین حدس و گمان ها میتوان اینان را بیان کرد:
1.در راستای بیابان زدایی از مناطق آذرشهر
2.در راستای نگهداری از اساتیدی که کل ایران در نگهداری آن ها عاجز است 
3.در راستای نمایش دانشجو ستیزی

ادامه مطلب رو حتما بخونین!
  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

خب یکم راجع به خودم و کارایی که کردم و آتیش هایی که سوروندم میخوام بگم! اول از  همه من کی هستم -_-
من سهیل بشارتی ،متولد 23 مرداد سال 1375 در اراک ،ساکن تهران ،اصلیت ترک هستم!از سن حدود پنج سالگی اراک رو ندیدم دوره دبستانم رو تو دبستان دلخواسته،راهنمایی رو تو شهدای آزادی ( لعنت به این مدرسه) و بخشی از دبیرستان رو تو دبیرستان فرهنگ و بخش دومش رو تو دبیرستان مردانی آذر 15 گذروندم و این شد که تا چشمی به هم زدم و خواستم بفهمم زندگی چیه دیدم  یه دیپلم ریاضی دارم !البته ناگفته نماند که ریاضی  واقعا جزو علایقم بود و برام شیرین بود و خیلی پیگیرش بودم! بعد اونم با مسئله جالبی آشنا شدم به اسم کنکور! و دست بر قضا از دانشگاهی قبول شدم به اسم شهید مدنی آذربایجان-تبریز(یماند که هر روز دارم لعن و نفرین میفرستم به اون آدمی که اسم شهر تبریز رو به آخر این دانشگاه اضافه کرد،این خراب شده حدود 40-50 کیلومتر با تبریز فاصله داره و در واقع در وسط بیابون های بی آب و علف  تبریزه!)
الان که دارم مینویسم دانشجوی سال سوم رشته فیزیک این بیابونم و هیییییی ،بد نیست، میگذره دیگه،بماند که برق هر روز نوسان داره و اینترنت دو خط در میون نمیگیره و آبی که میخوریم یا سرطان میاره یا باعث تشکیل انواع و اقسام سنگ های نایاب و بعضا گرون قیمت تو همه جاهای بدنمون میشه -_- (رک بگم شک دارم زنده از اینجا فارق التحصیل بشم)
از مراحل و پروسه طولانی تحصیل و دریافت مدرک (که تو ایران ارزش هم نداره ) بگذریم میرسیم به چیزایی که بلدم!
هان خب ؟ منم یه خورده سوادی دارم دیگه!
اول از همه میشه گفت مهم ترین علاقه های من، همه تو زمینه 0 و 1 جا میشن،یه زندگی کامپیوتری و پویا که خب ازش راضی ام

برای اینکه نمیخوام صفحه اصلی خیلی شلوغ شه بقیه متن رو تو ادامه مطلب میزارم...(با زدن روی دکمه ادامه مطلب برید و بخونینش)

  • سهیل بشارتی
  • ۰
  • ۰

امروز 5 خرداد 1396 هست ، تو خوابگاه دانشگاه شهید مدنی نشستم دارم برای امتحان فردا میخونم، خیلی یهو دلم خواست یه بلاگ بسازم
کسایی که منو میشناسن میدونن که من مدیر هاست آوا هستم و کارم طراحی وب،ارائه خدمات هاست و دامنه بین المللی ، تهیه و تولید محتوا برای وبسایت ها و هر چی تو زمینه آنلاین هست،اما چرا بلاگ ؟اونم تو مجموعه میهن بلاگ! خب سوالی که هست اینه که من تا حالا حداقل 30 تا وب کاملا موفق راه انداختم حالا چرا باید بیام تو یه سیستم بلاگ دهی وبلاگ بسازم؟؟؟؟!!!!
خب جواب چیزیه به اسم نوستالژی!
آره نوستالژی!!!!
همون خاطره خب -__-
یادمه اولین باری که بلاگ زدم تو میهن بلاگ بود ! و حتی تم بلاگ رو مثل الان از تم دیزاینر گرفته بودم! یه قالب ساده با یکم ادیت کودکانه !
اما این همش نیست! اون بلاگ و اون برهه راه اندازیش جزو بهترین روز های زندگیم بود! خوب یادمه تابستون بود ! و سال دوم راهنمایی بودم ، یه تابستون خیلی گرم بود و یه سفر عالی که همون جا یکی از فامیلام که تقریبا هم سنم بود منو با پدیده بلاگ و بلاگ نویسی آشنا کرد
البته اون موقع زیاد با موضوعات و کد نویسی و سئو و بهینه سازی و موتور جستجو آشنا نبودیم! نمیدونستیم کپی رایت چیه یا گوگل پنالتی چه بلایی سر آدم میاره !
اما خب همون یه قدم کوچیک اونقدر منو جلو برد که الان عاشق کارم باشم و هر روز دنبال یاد گرفتن مسائل و نکات جدید !
حالا هدفم چیه ؟!!! خب الان دیگه مثل اون موقع بچه نیستم که فقط برای خالی نبودن عریضه و بدون هدف بلاگ زده باشم!(خالی بستم الان از اون موقع هم بد ترم ،هیچ هدفی  هم ندارم ،صرفا هم این بلاگ زدم بتونم یه بخشی از حرفا و زندگیمو انعکاس بدم!همون بی هدفی خودمون )
خلاصه که دوستان و آشنایان و اقوام و عزیزان و فامیل و خوانندگان گرامی ... چیزهایی که تو این بلاگ قراره باشه ،صرفا دل نوشته ها و تراوشات ذهن کودکانه منه و امیدوارم کم و زیاد ،خوب و بد ،براتون جالب باشه و باعث آزارتون نشه

پ.ن1:خیلی ذوق کردم این ایموجی رو دیدم : 
 پ.ن2: به وبم هم سر بزنید http://www.hostava.ir
پ.ن3: اگر سوالی راجب طراحی و راه اندازی وب دارید فقط تو ایمیل بپرسید.
پ.ن4: تو زمان سختی از زندگیمم ، امیدوارم بعضی حرفام کسی رو ناراحت نکنه.


این شروعیست بر وبگاه دل نوشته ها

 پنجم خرداد هزار و سیصد و نود شش،دانشگاه شهید مدنی آذربایجان!
  • سهیل بشارتی